پرخاشگری و بی احترامی

نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فی
ترجمه : میترا خطیبی



«نمي خوام به حرفات گوش کنم، پس ساکت شو!» اگر تاکنون چنين سخنان تند و جسورانه اي را از دهان فرزند خود شنيده ايد،پس به طور حتم مي دانيد که چه واکنشي را نيز از خود نشان مي دهيد.چهره ي برافروخته،مشت هاي گره کرده،لب هاي جمع شده،حتّي شايد تنبيه اي کوچک، همگي تنها مقدمه و سرآغازي است، براي ابراز ناراحتي و خشمي که به دنبال آن مي آيد.
کنترل کودکاني که بي احترامي مي کنند، بسيار سخت است.به نظر مي رسد آنها،هر خواسته و گفته ي ما را،با غرور و خودخواهي خاص خود، که همراه با پرخاشگري و بي احترامي است،رد مي کنند. امّا مشکل زماني حادّتر مي شود که ما نيز در پاسخ به رفتار آنها،از شدت عصبانيّت و ناراحتي به مرز انفجار مي رسيم،و در حقيقت با عصبانيّت خود به فرزندان مان به خاطر پرخاشگري شان پاداش مي دهيم.اين پاداش همان احساس هيجان و تحريکي است،که با عصبانيّت ما در آنها بوجود مي آيد.زيرا بچّه ها از هيجان و تحريک والدين خود لذّت مي برند و خوشحال مي شوند.آنها مي نشينند و لم مي دهند،و از اين نمايش لذّت مي برند،واين طبيعت و ذات آدمي است،که هيجان و تحريک را دوست دارد.تمامي خطابه ها و موعظه ها در مورد،درد و وحشت آدمي پس از مرگ که به واسطه ي اعمال بد و زشت خود متحمّل مي شود،و رنجي که همواره تداوم دارد،جملگي بيانگر اين نکته است که اين خود انسان است،که از همان ابتداي آفرينش تاکنون هيچ گاه طالب صلح و آرامش نبوده است،بلکه همواره خواهان هيجانات و تحريکات زودگذر نفس خويش است.
والدين پيرو فلسفه ي تربيتي عشق و منطق به جاي گفتن:«نه فرزند من،اين طوري نبايد به من صحبت کند.»و ارائه ي يک رشته موعظات و اندرزهاي طولاني در مورد احترام،از همان ابتداي کار،براي کودک روشن مي سازند که پرخاشگري پاسخ و واکنشي هيجاني است که به هيچ وجه نتيجه بخش نخواهد بود.زماني که يکي يا هر دو طرف گفتگو عصباني باشند،آن وقت گوش ها کر مي شوند،و کلمات و سخنان در گوش هايي که نمي شنوند،فرو نمي روند.بنابراين،ما تنها وقتي مي توانيم در مورد پرخاشگري،با فرزندان خود صحبت کنيم،که آنها در حال پرخاشگري نباشند.راه حلّ و کليد کاهش پرخاشگري در کودکان اين است که آنها را،هنگام پرخاشگري،از جلوي چشم و گوش خود دور کنيد،تا وقتي که بتوانند به آرامي و آهستگي حرف بزنند،درضمن فشارخون شما هم پايين آمده باشد.امّا نبايد آنها را به محلّي تبعيد و به ايشان القاء کنيم که کجا بروند،بلکه به کودکان اجازه مي دهيم تا خود از ميان گزينه هايي که به آنها ارائه مي دهيم،مکان تبعيد خود را انتخاب کنند:«دوست داري به اتاق ات برو،يا برو بيرون،و يا اين که برو پايين توي زيرزمين؟و زماني برگرد،که بتواني به همين آرامي که من حرف مي زنم،صحبت کني.»به مثال زير توجّه کنيد،که چگونه سوزان با مسئله ي بي احترامي و پرخاشگري پسر خود کالوين،برخورد مي کند:
کالوين:«نمي خواهم به حرف ات گوش کنم،پس ساکت شو و حرف نزن!»
سوزان:«مي داني کالوين هيچ کس نمي تواند،تو را وادار به شنيدن کند،و من فکر مي کنم،که ما راه سختي را پيش رو داريم تا بتوانيم به حرف همديگر گوش کنيم.حالا اين طور است،چرا نمي روي براي مدّتي در جاي ديگر بماني؟»
کالوين:«دوست ندارم جايي ديگر بروم.مي داني که اين جا خانه ي من هم هست.من هم اين جا زندگي مي کنم.به علاوه تو هيچ وقت به حرف من گوش نمي کني.»
سوزان:«امّا،کالوين من دوست دارم و خوشحال مي شوم،زماني که آرام هستي به حرف ات گوش کنم.امّا الآن فکر مي کنم،اگرجاي ديگري بروي، حال ات کمي بهتر مي شود.»
کالوين:«تو هيچ وقت به يک کلمه از حرف هاي من گوش نمي کني!»
سوزان:«امّا فکر مي کنم،اگر فعلاً جاي ديگري بروي برايت بهتر است.»
کالوين:«امّا اين عادلانه نيست!»
سوزان:«متأسفم که اين طور فکر مي کني،امّا حدس مي زنم اگر به جاي ديگري بروي،برايت خيلي بهتر است.»
در برخورد با کودکان پرخاشگر،همواره ابتکار عمل را در دست بگيريد.هدف اصلي شما اين است که آنها را تا برقراري دوباره ي آرامش از خود دور کنيد.امّا بحث و گفتگويي را که قول داده بوديد،فراموش نکنيد.زبان خوش و لحن آرام شما مي تواند شفا بخش باشد.هنگامي که خشم فرو کش مي کند،آن زمان است که حرف ها شنيده مي شوند و چهره ها از عصبانيّت سرخ و برافروخته نمي شوند.زماني که به چنين ثبات و آرامشي مي رسيد،آن وقت سعي کنيد تا دليل بي احترامي و پرخاشگري فرزند خود را پيدا کنيد.به همين علّت در خاتمه ذکر اين نکته به کالوين مفيد و چاره ساز است:«کالوين،من متوجّه اين نکته شدم،که هر وقت از تو مي خواهم کاري را انجام بدهي،تو مي خواهي با من حرف بزني و چيزي را بگويي.از خودم تعجّب مي کنم،آيا واقعاً من،همان طوري که تو مي گويي،سرسري به حرفهايت گوش مي دهم،يعني به تو اهميّت نمي دهم.کاملاً گيج شده ام و نمي دانم،تو دقيقاً سعي داري چه چيزي را به من بگويي.مي خواهي بگويي که دست پاچه و گرفتار شدي،يا اين که احساس مي کني به تو اهميّتي داده نمي شود،و يا اين که مي خواهي حرف حرف خودت باشد.يا حتّي اصلاً از من متنفري،و يا راه جواب دادن را نمي داني.ديگر نمي دانم چه بگويم.به نظر خودت در مورد تو کداميک از اين موارد صدق مي کند؟»
سخناني از اين دست در نهايت،به يک بحث و گفتگوي دو طرفه منجر مي شود.کاملاً ضروري است که بدون حالتي تدافعي و حق به جانب به حرف هاي کودک گوش کنيد.(و اگر احساس کرديد که هيجانات و احساسات دوباره طغيان کرده اند،خود را براي نبردي ديگر آماده سازيد.)بهترين عملکرد شما،واکنش سنجيده و مناسب شماست:و در آخر،سخنان خود را با اين جمله تمام کنيد:«از همکاري ات متشکرم.»
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق